سوپري محلمون رفته ثبت نام رياست جمهوری
.
.
.
.
.
رفتم پیشش میگم اصغر آقا برنج آوردی؟
پسرش رو نشون ميده ميگه لطفا از معاون اولم بپرس
😂😁
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
من و همسرم با هم بگو مگو کردیم؛ از دست شوهرم ناراحت شدم و با سرعت از اتاق خارج شدم
لباسم را از پشت گرفت و مانع خروجم شد
در حالیکه من اندوهگین و ناراحت بودم گفتم: از من دور شو؛ بخدا نمیخام حرفاتو گوش بدم؛ سعی نکن منو راضی کنی بمونم؛ من خیلی از دستت ناراحتم
نمیخواهم حتی صداتو بشنوم حتی یک کلمه، پس خواهش میکنم ولم کن
.
.
.
.
هنگامی که سرم را به عقب برگرداندم دیدم پیراهنم به دستگیره درب گیر کرده و شوهرم در مکان خودش نشسته و از خنده روده بر شده
😂
خدا هیچکس و ضایع نکنه
😂😁😹🐒😂😁
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
يكي از شفاف ترين خاطرات كودكيم وقتيه كه از بابام پرسيدم چرا تك بچم
.
.
.
.
.
گفت اتفاقا ما براي ٣ تا بچه برنامه داشتيم ولي بعد از اومدن تو پشيمون شديم
☹️😂😁